بچه ها زباله گرد: همه ما برای ارباب کار می کنیم
به گزارش وبلاگ فیروزآباد، حتما اگر بیشتر دقت کنید، هر روز چندنفر از آن ها را می بینید. برخی هایشان موتور دارند، برخی ها چرخ و بیشترشان هم با یک گونی روی دوششان در شهر می چرخند. آن ها به دنبال ضایعات به همه جا سرک می کشند. سطل های زباله، خرابه ها، اماکن دپو و هرجایی که زباله باشد.

به گزارش ایسنا، برعکس وزن بار روی دوش شان که زیاد است، اغلب سن کمی دارند و سن و سال شان از 20 سال تجاوز نمی نماید. حالا که این موضوع این روز ها در کرج داغ است و مسئولین پیگیر برخورد با مراکز جمع آوری ضایعات هستند، بیشتر روی این موضوع نور تاباندیم تا ریشه ها و نادیده های ماجرا هم عیان گردد.
در خیابان های محله مهرشهر کرج، با تعدادی از این بچه ها که با یک گونی عظیم دورن سطل های زباله را می گشتند، روبه رو شدیم. جلوتر رفتیم و سرصحبت را باز کردیم تا بخشی از زندگی و شغل شان را برایمان تعریف نمایند.
او فقط 14 سال دارد، اما سرپرست خانواده است
وحید از همه شان کوچک تر است، اما همه اعتراف می نمایند که او با همین سن کم، از بقیه بیشتر و بهتر کار می نماید. خودش کمی خجالتی است، اما بعد از مدتی با ما احساس نزدیکی می نماید و می گوید: با پدر و مادرم 14 نفر هستیم و من پسر عظیم خانواده ام. پدرم پیر است و یک کلیه ندارد به همین خاطر هم نمی تواند کار کند.
پرسیدم: روزی چند ساعت کار می کنی و چه قدر درآمد داری؟
جواب می دهد: هفت صبح از گاراژ می زنم بیرون و شب برای خواب برمی گردم. روزی 30 تا 40 کیلو ضایعات جمع می کنم و به ارباب می فروشم. کیلویی 1500 تومان از ما می خرد.
از او پرسیدم آیا با این درآمد، چرخ زندگی شان می چرخد و برای یک خانواده 14 نفره کفایت می نماید یا نه؟
می گوید: من نمی دانم. هر ماه می روم پول را به مادرم می دهم و برمی گردم گاراژ. نمی دانم برایشان کافی است یا نه. بیشتر از این هم نمی توانم کار کنم مگر اینکه چرخ بخرم.
او را ترغیب کردم که بیشتر از خودش و خانواده اش بگوید. ادامه می دهد: ما از مشهد آمدیم اینجا. خانواده ام سمت ملارد زندگی می نمایند، اما خودم در گاراژ ارباب در مشکین دشت می مانم که به اینجا نزدیک باشم. دو کلاس سواد دارم و از وقتی آمدیم اینجا دیگر مدرسه نرفتم. یک برادر هفت ساله دارم که سال جاری باید می رفت مدرسه، اما نشد. گفته بودند باید گوشی داشته باشد که فعلا نداریم.
چند خانواده در گاراژ ارباب زندگی می نمایند
از آن ها درباره شرایط گاراژی از آن حرف می زنند پرسیدم. هادی 17 ساله جلو می آید و می گوید: این جا یکی از گاراژ های ارباب است. سه گاراژ در کرج دارد و همه برای او کار می نمایند. گاراژ مشکین دشت اطراف پارک ابراهیم آباد است. نزدیک 20 نفر هستیم که شب ها را آنجا می مانیم. کل گاراژ را اتاق اتاق نموده است. چند خانواده افغانی هم آنجا زندگی می نمایند و به ارباب اجاره می دهند.
هادی سواد خواندن و نوشتن هم ندارد و تا به حال مدرسه نرفته است. دستان زمخت و کاری ای دارد و محکم صحبت می نماید. انگار که سردسته بچه ها باشد، آن ها را مدیریت می نماید و به آن ها خط می دهد که چه چیزی به ما بگویند و چه چیزی را کتمان نمایند. درباره خودش می گوید: ما هم از مشهد آمدیم اینجا. پدرم فوت شده و شش خواهر دارم که کوچک هستند و نمی توانند کار نمایند. مادرم در یک تولیدی لباس کار می نماید و با خواهرانم شب را آنجا می خوابند. در واقع نگهبان هم هستند. من کار می کنم که آن ها درس بخوانند.
ماجرای کبیر؛ مهاجر افغانستانی ساکن گاراژ
از همه عظیم تر کبیر است، اما رفتارش این را نشان نمی دهد. جثه عظیمی دارد، اما به شدت زیرنظر هادی است. هادی می گوید: کبیر مشکل روانی دارد و نمی تواند خوب صحبت کند. خانواده اش تا چندوقت پیش اینجا بودند، اما حالا برگشته اند افغانستان و او همراه عمویش اینجا در گاراژ می ماند. تمام حقوقش را هم می فرستد هرات برای مادرش.
کبیر در نهایت آرام می گردد و جلوتر می آید. با دستش چیزی به قطر یک بشکه را نشان می دهد و با لهجه پشتو می گوید: بازو های ارباب این قدر است. مدام تکرار می نماید کل گیتی برای ارباب است که یعنی او خیلی ثروتمند است. انگار که چیزی و کسی را به جز ارباب نمی شناسد.
کارفرمای شهرداری خودش را ارباب می نامد
صحبت های کبیر ما را کنجکاو می نماید که بیشتر درباره ارباب از آن ها بپرسیم. هادی می گوید: از اول همه او را ارباب صدا می کردند، ما می گوییم ارباب. ضایعاتمان را به او می فروشیم و همان روز پولمان را می دهد. خیلی خوش حساب است. تا الان برای چند نفر کار کردم و آن ها پولم را ندادند، اما ارباب هر روز حقوقم را می دهد.
از آن ها پرسیدم ارباب این ضایعات را چه می نماید؟ هادی ادامه می دهد: با شهرداری قرارداد دارد. این منطقه دست او است و ما باید فقط همین حوالی را بگردیم. اگر بیرون از این منطقه باشیم، ماموران شهرداری می آیند و ما را می برند، اما مهرشهر و مهندسی زراعی کلا دست ارباب است.
وحید می گوید: ارباب سه تا گاراژ دارد و ماشین مدل بالا سوار می گردد. خیلی کارگر دارد و حسابی پول دار است. یک باشگاه عظیم هم در تهران دارد. خودش مربی است و هیکلش خیلی خوب است.
پرسیدم چرا برای خودشان کار نمی نمایند و ضایعات را مستقیما به اداره پسماند نمی فروشند. می گویند: از خود ما نمی خرند. اگر تنها باشیم وسایلمان را هم می گیرند و پس نمی دهند. چون برای ارباب کار می کنیم، اجازه داریم این منطقه را بگردیم.
70 درصد بچه ها کار البرز اتباع خارجی هستند
اسدالله حیدری مدیرکل بهزیستی البرز می گوید: ویژگی های خاص البرز مثل مهاجرپذیری بالا باعث شده آمار آسیب های اجتماعی در این استان بیش از استان های دیگر باشد.
وی اظهار کرد: متاسفانه بسیاری از افراد با بنیه ضعیف مالی به امید یافتن شغل و بهبود شرایط زندگی به البرز مهاجرت می نمایند.
حیدری شرح داد: این مهاجرپذیری باعث شده جمعیت بومی در البرز در مقایسه با دیگر استان ها کمتر باشد و شاکله جمعیتی این استان را اقوام مختلف تشکیل دهند.
مدیر کل بهزیستی البرز با بیان اینکه صنعتی بودن البرز یک فرصت است نه تهدید، گفت: اگر از این فرصت به خوبی استفاده نگردد هر روز شاهد گسترش آسیب های اجتماعی خواهیم بود.
این مسئول گفت: در حال حاضر ضعف زیرساخت های بهداشتی و مسائل معیشت از مهمترین مسائل استان است.
وی اضافه نمود: استان البرز در جهت ترانزیت است و این معبر ترانزیت بودن تبعاتی برای استان البرز به همراه داشته است.
حیدری با اشاره به وجود بچه ها کار و خیابان در استان شرح داد: وجود بچه ها کار و متکدیان در معرض آسیب و آسیب دیده، چهره درست و خوشایندی از شهر ما ارائه نمی دهد و نگاه منفی را نسبت به استان ما رواج می دهد.
حیدری ادامه داد: حدود 70 درصد از بچه ها کار و خیابان استان را اتباع خارجی تشکیل می دهند.
مدیرکل بهزیستی البرز گفت: بهزیستی به عنوان یک دستگاه متولی سلامت اجتماعی، برای حل معضلات و آسیب های اجتماعی به حضور مردم در کنار دستگاه های حمایتی متکی است و عقیده دارد راه غلبه بر آسیب های اجتماعی مشارکت گسترده و حضور مردم در کنار متولیان و مسئولین جامعه در غالب اشخاص حقیقی و حقوقی است.
رقابت سالم در قرارداد های پسماند وجود ندارد
رحیم خستو، نایب رئیس شورای شهر کرج هم با اشاره به اینکه امیدوارم مدیران مربوطه با نظارت و دقت بر پیمانکاران جلوی هرگونه بهره برداری و سوءاستفاده از بچه ها کار را بگیرند، توضیح داد: مدیریت پسماند موظف و مسئول نظارت بیشتر بر قراردادهاست، البته این مسئله چند سالی است که دست به گریبان شرایط پسماند شهر کرج است، شاید یکی از مسائل نوع پیمانکاری، مناقصات و قراردادهاست که عملاً شرایطی را ایجاد نموده تا رقابت سالم و مناسب در حوزه پسماند وجود نداشته باشد، بنابراین این امر احتیاج به نظارت و دقت بیشتری است.
لحظاتی تلخ از روبرو با بچه ها کار
شاید این مصاحبه و گزارش میدانی یکی از تلخ ترین مصاحبه هایی بود که در طول عمر کاری مان انجام داده بودیم. مخاطب ما کودک کار نام داشت، اما به هیچ وجه کودک نبود. هادی و وحید علیرغم سن کمی که داشتند، در نوجوانی به اندازه یک مرد بالغ درد کشیده بودند. این را وقتی فهمیدم که از وحید پرسیدم: برادر عظیم تر از خودت نداری؟ خنده تلخی گوشه لبش نشست و گفت: اگر داشتم این جوری مجبور نبودم کار کنم. این یعنی او پذیرفته بود، سرپرست یک خانواده است و باید جور آن ها را بکشد. این ها داستان هزارویک شب خیالی نیستند، این ها افسانه های دور از دسترس نیستند. این بچه ها را هر روز می توانید در گوشه و کنار این شهر ببینید. برای لمس درد آن ها، کافی ست یک بار پای صحبت هایشان بنشینید.
فقر، درد مشترک آن هاست
وجه اشتراک آن ها فقر، خانواده پرجمعیت و بیکاری است. این عوامل آن قدر سنگین و آسیب زا هستند که اجازه برون رفت از شرایط فعلی را به آن ها نمی دهند. وحید و هادی هیچ وقتی برای خودشان صرف نمی نمایند. آن ها در اوج نوجوانی، در اوج حساسیت سنی و بلوغی، در لحظاتی که احتیاجمند توجه، تفریح و شادی هستند، فقط و فقط کار می نمایند که خانواده هایشان دوام بیاورند. پس اگر روزی در آینده، عملی خلاف عرف و قانون از آن ها سر بزند، هیچ کس حق ندارد آن ها را مقصر بداند. روز هایی که باید صرف ساخت و تکامل شخصیت وحید و هادی بگردد، به چرخیدن میان زباله ها می گذرد.
هر کدام از ما به اندازه خود نقشی در این ماجرا داریم. خواهشا و لطفا پیگیر این موضوع باشید و برای حل این معضل، قدمی هرچند کوچک بردارید که ما به عنوان عضوی از این جامعه، در برابر چنین مسائلی، مسئولیم.
منبع: فرارو